Friday, October 30, 2009

مهمون نازنييييييييييييين

Image and video hosting by TinyPic



وااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااىىىىىىىىىىىىىىىىىىىىىىىىىىىى
انقده باحاله
كه تو خونه يه مهمون پير داشته باشى
كه خب هنوز يه مدل ديگه فكر مى كنه
و دوست داره كه هى بشينه تلويزيون كذايى جمهورى اسلامى نيگا كنه
مخخخخخخخخخخخخخصوصأ روضه و ناله
اوخ اوخ اوخ
امروز هم كه ارواى عمه جان من عيده
اين لعنتى ها هم كه عيد و عزا فرق نمى كنه براشون
به هر حال ناله مى كنن
به هر حال زوزه مى كشن
هى من ميرم يواشكى كانال رو عوض مى كنم
هى اون ميره ميزنه رو اين زوزه ها
بهههههههههههههههههههههههههه به
چه جمعه دلنشينى
و چه گلى بر سر بمالم كه بزرگتره و بايد احترامش رو نيگه داشت
چه جمعه دلنشينى
چه جمعه دلنشينى
چه جمعه دلنشينى
و من هى با خودم تكرار مى كنم
هيسسسسسسسسسسسسسسسسسس
هيچى نگوووووووووووو
بزرگتره
مهمونه
اى .................. تو اين فرهنگ بلاتكليف ايرانى
و من دارم حرررررررررررصصصصصصصصصص مى خورم

Thursday, October 29, 2009

يك لبخند

ديروز با عيال نازنين رفته بوديم جنوب شهر
براى سفارش و خريد رنگ و مواد شيميايى كه عيال جان براى نقاشى لازم داره ، رفته بوديم شوش
كارمون طول كشيد و گشنگى زد بالا
مونده بوديم كه در اون محلهء زيبا چي چي بخوريم
مغازهء درب داغونى ديديم كه كارش تهيه غذا بود
خانم جوونى كه به تنهايى داشت با ديگ هاى گندهء غذا كلنجار ميرفت اونجا بود
ازش پرسيديم كه ساندويچى خوب كجا ميشه پيدا كرد
به قدرى شيرين و با محبت برخورد كرد كه من و عيال هر دو متحير و متعجب شده بوديم
و از مغازهء اون خانم كه اومديم بيرون ، تا دقايقى داشتيم از شيرينى و صميميت و انسانيت اون خانم حرف مى زديم
چقدر حس خوبى بود
وسط اون همه شلوغى
توى اون محلهء قراضه و بدتركيب
با اون حال خسته اى كه ما داشتيم
برخورد اون خانم
الحق كه نوازش گرمى بود
و اميد
آره
اميد به اينكه هنوز هم هستند آدم هاى نازنين و با شعور
هيييييييييييييييييييييچ هديه اى بهتر و شيرين تر و دلچسب تر از يك برخورد خوب و صميمى انسانى نيست
هديه اى كه نه تنها خرجى نداره
بلكه هر دو طرف رو راضى و خشنود مى كنه
!
بيايين ما هم تمرين كنيم
و هميشه خود آگاهانه و هشيارانه ، با ديگران برخورد كنيم
و براى هر كسى كه مى بينيم
هديه اى داشته باشيم
يك هديه خوب و به ياد موندنى
يك لبخند
يك روى خوش
و
كمى انسانيت
!
شاد و سربلند باشيد

Tuesday, October 27, 2009

يادش بخير YAHOO 360
براى خودش عالمى بود
چه بلاگ هايى
چه مطلب هايى
چه رفقايى
پرويز خان و مطالب شيرين آموزنده اش ، به خصوص داستان هاى خاله جان
ناصر خان و مطالب پر شور و شرش ، مخصوصأ خاطرات طنزآلودش كه من خيلى دوستشون داشتم
روزبه و غرغرهاى تموم نشدنى ! كه البته خيلى چيزا ميشد ازشون ياد گرفت ، خاطرات كودكيش كه حرف نداشت
محسن فتح الهى ، بابابزرگ ، رفيق با معرفتى كه باعث و بانى خيلى از دوستى ها و گرد همايى ها بود
بهار و شيطونى هاش و كلام شيرينش
آرش و مطالب جنجاليش و خاطرخواهاش :p
شهرام و مباحث علميش
اون يكى روزبه و متن هاى جذاب و گَسش
اهورا و آموزش هاى بالاى هجده سالش ، كه البته تازگى خودشون رو داشتن
شادى و مباحث بشردوستانه و مفيدش ، حيف كه ازش خبرى ندارم
كامران ،زهره ، توسكا ، نسترن ، نازنين ، هاله ، آراكسس ، سارا ، سارا ، شادى ، گيتا ، بيتا ، لادن ، هانيه ، ميثاق ، كامى ، سيد مهدى ، هورشيد ، آوا ، و و و و و
.............................
دوستاى زيادى توى اون فضا پيدا كرديم
الحق كه عالمى بود
بعد از سيصد و شصت ، محيط هاى مختلفى رو تجربه كرديم ولى هيچ كدوم اون جذابيت رو نداشتن
راستش ، درسته كه سيصد و شصت محيط ساده و خوش دستى داشت ، اما ، فكر كنم بيشتر اين خود ما هستيم كه ديگه حوصله قبل رو نداريم
ديگه حوصله به هم سر زدن و بلاگ خوندن و كامنت گذاشتن و كوئيك كامنت گذاشتن و مسيج گذاشتن نداريم
اومديم تو فيس بوك و تند و تند همديگه رو اد كرديم و همين
هر از گاهى كانكت ميشيم ، نگاهى به پيجمون مى كنيم ، سرخط خبر ها رو مرور مى كنيم ، چهار تا لينك براى هم شير مى كنيم
همين
بسه ديگه ، روابط عمومى كرديم ديگه ، بريم به كاراى ديگه مون برسيم
ولى
نميدونم
اصلأ خوب نيست
اين همه بى حوصلگى ، اصلأ خوب نيست
شايد دارم زيادى شعار ميدم
ولى فكر كنم بايد بيش از اينا به هم توجه كنيم ، بيش از اينا به هم سر بزنيم ، حالا با يه كامنت ، مسيج يا هر چى
و نگذاريم جو مذخرف موجود مملكت ، دوستى هامون رو كمرنگ و بلكه بى رنگ كنه
نكنه بدون اينكه حواسمون باشه تبديل به آدماى مسخ شده و منفعل و افسرده و ساكتى بشيم كه ذره ذره ميشن فقط يه خاطره
خيلى حرف زدم ، نه؟
خلاصه ديگه
اين بود انشاء امروز من
يه جور غرغر لطيف و پيرمردانه
:p

حسنك سيب تربچه اى ميخواد

Image and video hosting by TinyPic



صبح از خواب پا ميشى
سر و تنى صفا ميدى
با يه عالمه انرژى مثبت
كه به هزار مصيبت به خودت تزريق كردى
ميرى تو دل زندگى زورمره
و شليك ميشى وسط شيكم زندگى اجتماعى
يعنى همون شهر قشنگ نازنينى كه توشى
آره
اول صبح
تو با يه عالمه تئورى هاى ريز و درشت
واسه اصلاح كرررررهء زمين و از اين حرفا
آمما
يه خورده كه از حضورت بين همشهريان عزيز گذشت
و رفتارهاى قشنگ قشنگشونو ديدى
...
(سه نقطه در اينجا خونده ميشه زرشك)
آره
ياد يه شعرى افتادم از ديالوگ هاى فيلم حسن كچل
:
حسنك سيب تربچه اى ميخواد
لباى غنچه اى ميخواد
واسهء حسن گَرَك
حيف يك خرما خرك
حيف زردآلو كالك
.....
بهله
ميتونين فحشم بدين
ولى باز اين جمله زششششششششششت اومد تو ذهنم كه
حيف اين رژيم
كه به ما ملت حكومت كنه

Monday, October 26, 2009

صد رحمت به قديما


سلام

بچه كه بودم ، يعنى سى چهل سال پيش ، بزرگتر ها برامون تعريف مى كردن

كه آره

قديما كه اينجورى نبود كه

آب تميز لوله كشى نداشتيم

بهداشت نبود

آب انبار بود و يك عالمه آلودگى

مدرسه ها مثل الآن بهداشتى و تميز نبودن

حتى

حتى

بعضى از بچه ها

سرشون شپش داشت

!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

اوخ اوخ اوخ

!

كجان اون بزرگتر ها كه ببينن

در سال 2010

آب لوله كشى ما بوى آب جوب ميده

و حتى رغبت نمى كنيم باهاش دستمون رو بشوريم

حالا

از اون افتضاح تر

امروز كه دختر فسقلم رو از مدرسه آوردم خونه

ييهو وقتى ازش پرسيدم چه خبر

زد زير گريه

بهش گفتن بايد همگى مو هاتون رو كوتاه كنين

كوتاه كوتاه

حالا بيا و درستش كن

آخه چرا ؟؟؟؟؟؟؟؟؟

براى اينكه توى مدرسه تو سر بعضى از بچه ها

شپش ديده شده

!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

فكر كنين

شپش

سال 2010

تهران

شهرك غرب

با اين خونواده هاى تى تيش مامانى

و خانوم هاى جوون مكش مرگ ما

شيپييييييييييششششششششششششش

توى سر بچه هاى معصومشون

!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

سرم سوت كشيد

يعنى بايد يقه كي رو بگيريم؟؟؟

حالا

آخه دختر فسقل من چه گناهى كرده كه بايد به خاطر بقيه موهاشو كوتاه كنه

من دارم حرص ميخورم

نه

نشد

MAN DARAM HERS MIKHORAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAM !

Sunday, October 25, 2009

بزودى در اين مكان غُر مى زنيم



بزودى در اين مكان غُر مى زنيم


:p